دانلود رمان همبستر خاطرات از نسرین ( #هیمو ) 

برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد

دانلود pdf رمان

دانلود رمان همبستر خاطرات pdf از نسرین ( #هیمو ) با لینک مستقـیم

برای اندرویـد و کـامپیوتر و جPDF

  نویسنده این رمان نسرین ( #هیمو ) مـیباشـد

موضوع رمان : عاشقانه/اجتماعی

خلاصه رمان همبستر خاطرات

ما انسان ها

گـاهي عجين خاطرات ميشيم

با خاطرات زندگي ميكنيم

و حتي همخـوابه خاطرات مـی شيم

اري ما با خاطرات زنده مـی مانيم

و گـاهي قرباني مـی شويم

و اينگونه انسان موجودی عجيب مـی شود….

رمان پیشنهادی:

دانلود رمان طعم چشمان تـو

قسمت اول رمان همبستر خاطرات

با عجله از اتاقم بيرون اومدم سروصدا تمام عمارت را برداشتـه بود.

اصلا تعجب نكردم بار اولي نبود كه ارباب جوان به يكی پيله كرده بود و اونو تا سر حد مرگ كتک ميزد.

تـه دلم براي اون مرد سوخت چون بی شک تـه اين كتک زدن يا مرگ بود يا فلج شـدن.

بی سروصدا رفتم سر چشمه و به كارام مشغول شـدم.

من درخشان خدمه ی اشپزخانه عمارت جلال بگ بودم.

تقريبا به جزمن چهل خدمه اعم از زنو مرد در اين عمارت درندشت مشغول بودن.

جلال بگ با سه زن و دو بچه صاحبان عمارت بودن.

از ارباب زاده ها يكي ارباب جوان كه همين الان ذكر خيرش بود وديگري پروين خانم

اينا بچه هاي زن دوم جلال بگ خـورشيد خانم بودند

زن اول ،خانم بزرگ يا راضيه خانوم

كه بچه نداشت و جلال بگ به خاطر ثروت هنگفت پدرش كه

كدخداي ده بالايي بود و پسر نداشت باهاش ازدواج كرد

تا ثروت پدرش برسه به داماد و دخترش
.
زن سوم ارباب هم خانوم كوچيك

شـهربانو بود

دليل ازدواج جلال بگ با شـهر بانو رو هيچ كس نميدونه .

شـهر بانو زني صاف و ساده است امكان نداره با يك بار همصحبتي طرف رو شيفتـه ي خـودش نكنه.

از وقتي به عمارت اومده باهمه مهربان بوده و اين مهرباني من رو هم در بر گرفتـه بود

خانوم بزرگ و درخشان…..

برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید

دانلود رمان

/ / / / / / / / / / / / / / / / / / / / / / / / / / / / / / / /